تاریخ همیشه اینگونه برای ما بیان شده است: "حکومت حق علی بود، حقش را غصب کردند، علی (ع) به خاطر مصلحت جامعه مسلمین سکوت کرد"
و در این سی ساله، این عبارت "مصلحت جامعه"، "مصلحت نظام" و "مصلحت اسلام" همیشه مثل پتک بر سر هر معترضی و هر اعتراضی وارد شده است، همیشه معترضین باید به خاطر مصلحت نظام کوتاه می آمدند، مصلحت جامعه ایجاب می کند که کسی درباره "علت ادامه جنگ نپرسد"، مصلحت نیست که پرونده اعدامهای سال 67 را بازگشایی کنیم، به مصلحت نیست که درباره قتلهای زنجیره ای صحبت کنیم، حادثه کوی دانشگاه سال 78 ، دانشجویان را به خاطر مصلحت نظام ساکت کردند، بعد از رسوا شدن تجاوز جنسی به آقای شریفی، به وی گفتند که باید به خاطر مصلحت اسلام سکوت می کردی و دم نمی زدی و ...
مصلحت، مصلحت، مصلحت.
اکنون هم این تفکر مثل سم در جامعه وجود دارد که "مصلحت جامعه در این است که معترضین سکوت کنند" و یا "موسوی باید به خاطر مصلحت اسلام سکوت می کرد و از حقش می گذشت همان کاری که علی (ع) کرد" و ...
حال این سوال مطرح می شود که آیا علت سکوت امام علی "مصلحت جامعه اسلامی" بود؟ چه مصلحتی ایجاب کرد که امام علی سکوت کند؟ اگر حکومت می کرد آیا برای اسلام و مسلمین بهتر نبود؟ چرا سکوت امام علی را به گونه دیگر تعبیر نکنیم که "مردم با ایشان بیعت نکردند" مگر روزی که علی (ع) حکومت را در دست گرفت نگفت که به خاطر هجوم مردم، این مطاع ناچیز دنیوی را عهده دار شده است؟
به فرض اگر سکوت امام علی به خاطر مصلحت بوده است رفتار امام حسین به هیچ وجه با این تئوری جور در نمی آید. اگر سکوت کردن و اعتراض نکردن به نفع جامعه است، پس چرا امام حسین مصلحت جامعه اسلامی را رعایت نکرد؟ مردم که داشتند زندگی شان را می کردند، چرا حسین، بر علیه امیرالمومنین زمان قیام کرد؟ مگر قیام او منجر به قیام "مختار" و دیگر قیام ها نشد؟ این قیام ها که همه سکوت و آرامش جامعه را بر هم می زندند؟ پس اگر آرامش را بر هم زدن، بر خلاف مصلحت جامعه مسلمین است پس باید این گونه نتیجه گرفت که حسین "بزرگترین فتنه گر بوده است" فتنه گری که تعداد زیادی از فتنه گران تاریخ، به تاسی از کردار او، آرامش موجود در جامعه را بر هم زده و طغیان کردند.
خلاصه کلام اینکه : سکوت علی به خاطر مصلحت جامعه نبود و امام حسین از سران فتنه زمان خود بوده است.